متن های نوشته شده گذشته ام
چه کلمات غریبی دارند
برایم نا آشنان 
احساسشان نمکنم
از پیام ها‌میفهمم اون‌کلمات گاه پر از 
شادی بودن گاه غم‌ولی
حس نمکنم احساس کلماتشان را
برایم‌غریبه‌ ان گویی‌گاهی
بعضی از انها‌را غریبه‌نوشته است ک 
قلمش نامفهموم است
من نمیفهمش 
نگرانم 
مگر ان فرد خود من نیستم
کجا‌جا‌مانده‌ام‌ک‌خود را‌هم‌دگر‌غریبه‌میبینم
در‌کدام‌خاطره در کدوم‌روز از 
سال‌جا‌مانده ام‌ک‌اینگونه‌ام
هر‌اسمی اشنا میبینم‌غرق‌میشوم در‌
عمق‌خاطرات 
چ ترسناک‌است این حس‌غریبی‌من‌با‌خودم
با‌نوشته هایم
چ شده‌ام‌کجایم
از اشناهای همیشگی ام‌ فراری
و از ادم های جدید به‌دور
یک دایره‌کشیده ام‌بر‌دور‌خود
برر وسطش‌نشسته ام
زانوهایم‌ را بغل‌کرده‌ام
هرکسی بخواهد نزدیک دایره‌ام‌شود
با زبان تلخی هایم‌فراری اش میدهم
زبانم‌چ تلخ شده راستی
من کمی‌کنایه زن بودم 
بی پروا کلمات را استفاده میکردم
ولی‌زبان تلخ‌به این‌حد نبودم 
زبان تلخی ک خودم هم به خود امید ندارم
دگر 
نیمه شب است سرتان را درد نیاورم برم 
پی کارم 
شبتان بی هیچ‌کابوسی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پیچک چند خط از زندگی من مارکتینگ در فضای مجازی .... يک پرورش دهنده بلدرچين بویِ خوشِِِِ زندگی