شب یلدا ام گذشت
پاییز هم به انتهای خط خود رسید
کتاب زندگی‌ ورق زده شد
و من یک سال بزرگتر شدم
عجیب است 
امسال بیش از هر سالی دیگری
 احساس اینکه تولدم شده است ندارم
نمیدانم بخاطر فوت نکردن شمع است
یا بخاطر مردن روحم
هرسال برای پاییز متن های بلند مینوشتم
ولی امسال هیچ حسی نداشتم ن
به خش خش برگ هایش ن به 
هوای ابری اش ن به نم نم بارونش
فقط برای یک لحظه امسال پاییز حس کردم
زمانی‌ک باد سردو وقتی دستام رو از پنجره
بیرون برده بودم توی جاده چالوس
 با نوک انگشتام حس کردم نسیم خنک صورتم نوازش میکرد
فقط برای همون چند لحظه
میدونید ترسیده ام همه چی برایم
 مثل‌همین پاییز شود مثل تولدم دگر هیچ روزی برایم حس تازه به همراه نداشته باشد دگر احساس‌نکنم زمان میگذرد روز ها تکراری شود دگر نتوانم برای هیچ بنویسم.همه چی‌فقط یک برچسب تکراری رویش بخورد و من به همه چی بی تفاوت شوم
هر سال شب یلدا از ارزوهای قشنگ میگفتم از ننه سرما‌میگفتم از کرسی گرم از حس های زندگی‌بخش ولی امسال بی هیچ ارزویی بودم بی هیچ‌کلمه خوبی
نتوانستم هیچ ارزوی خوبی کنم نتوانستم بگویم این شود
شاید چون بسیار‌خسته بودم دلگیر دلشکسته 
شاید چون پشت هر لبخندم خبر های بد به گوشم میرسد
شاید چون خنده بر لب هایم میماسد 
امسال هیچ‌پستی نتوانستم بگذارم
هیچ حرفی خوبی نبود
خبری از پر‌حرفی های نبودم
فقط حضور داشتم
میدانید حتی نمیدانم برای خود چه ارزو کنم
اینقدر ک ارزو های بر باد رفته بر اورده نشده دارم ک اگر هنوز به حرف‌گذشته ام ک ارزو های براورده نشده ستاره های راهت میشوند ایمان داشته باشم ستاره ها تبدیل شدن به یک کهکشان دگر
رویاهایی ک اگر‌به خیلی هایشان همین الان هم برسم دگر‌برایشان ذوقی نخواهم داشت
عجیب بود ن روز تولدم هیچ نگفتم ن از تولدم ن از یلدا
تبریک هایتان خوشحالم کرد از بابتشان ممنونم از تک تکتان ممنونم برای ساختن لحظه ای خوش برای من لحظه ای ک پیام هایتان را میخواندم
میدانید در این ۲۴ساعتی ک گذشت از خیلی ها ک حتی فکرش را نمیکردم تبریک‌گرفتم و این خیلی خوشحالم کرد مخصوص تبریک ساعت دوازده شب پیام مخفی اصلا توقع ام نداشتم یا نوشته سحری‌ک اشاره کرده بود ک از نوشته هایم گفت یا دخترم ک‌با ذوق برایم نوشته بود عزیز دل مادر یا افرو ک با اینک فرصتی نداشت برایم نوشته بود پست رو تایم دار کرده بود تک تک ایناها خوشحالم کرد از تل بگویم ک یکی با پیامش هم خوشحالم کرد هم ناراحت چند ساعتی نگذشته بود ک دلخور هم ک ناگفته نماند یا از پیام استادم ک برگشته بود به چندین سال قبل یک پیام دلنشین نوشت خوشحال شدم از خوندنش پیام پسرم ک با جیغ جیغ ها ذوق هایشان سقف رو به لرزش در اورد با اون هدیه کوچیک دوس داشتنی اش من رو شاد کرد یا پیام بتی خواهر دوس داشتنی ام‌ یا پیام های اکیپ رگنال‌ برای تبریک‌برایم و بچه هایی ک در تل به یادم بودن دگر تک تک نام‌نمیبرم چون نگرانم فراموش کنم یکی‌رو جا بندازم 
البته بعضی هایم بودن در‌کمال تعجب حتی یلدارو تبریک‌گفتن ولی تولدم رو ن دوست یکی دو روره نبودن ها صمیمی بودن و این من رو متعجب میکرد به قول پسرم خوشبین باشیم انها نابینا شدند تصادف کردند فراموشی گرفته اند با تلفن های مخصوص کار میکنن ن متوجه پروفایلم شدن و ن میدانند تولدم است
خب ک دگر نزدیک صبح است من پر‌حرفی زیادی کرده ام بروم ساعتی بخوابم بیدار شوم روز بعدی ام رو اغاز کنم و امیدوار باشم زمستان خوش بگذرد مثل پاییز‌برای عده ای نفرت انگیز نشود 
همه خودش و برفش را باهم لعنت کنند بگویند فقط از زندگیمان دور شو 

#عراجیف_نویسی_هام_بانوی_افسانه_ای

پ.ن:این هفته دو قسمتی به احتمال زیاد داستان بگذارم
چون هفته دگر لب تاب رو برای تعمیر‌ میدهم
و مورد دگر هرچه پست هایتان رو این چند روز‌نخوادم صبر کنید
ک امروز‌فردا خواهم خواند بابت تاخیر‌عذر‌میخوام
یلدای تمام شده هم انشالا به شادی گذشته باشد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اسطوره ها | سخنان بزرگان | چهره ها | بيوگرافي بزرگان میدونستی؟ روستاي زيباي پلام کاج سبز بهترین فیلمهای ایران و جهان Murphy فایل های کارآموزی ، پروژه و غیره آبشار جاری