✿دهکده انیمه انیمیشن✿عروسکی✿



اولا سلام 
دوما‌نصفه شبی وقتی به لطف نظرات سرکی کشیدم به‌
گذشته داشتم به این‌فکر‌میکردم‌چ‌چیزایی برام‌پر‌اهمیت بودن 
الان نیستن مثلا‌ خیلی ادما‌ک حتی الان شاید اگ میدونستم یه روز‌میتونم‌بکشمشون‌
بدون اینکه کسی‌بفهمه اینکارو‌میکردم
خیلی از‌اسما‌ک دیگه‌برام‌اهمیت نداره
خیلی از خاطره ها ک‌میخونم حتی مسخره‌میاد چطور‌
این ادما‌ اینقدر‌پر‌اهمیت بودن
ولی بعضی هاشم ن بعصی هاش هنوز‌مهمن وقتی میخونم لبخند میزنم
بعصیاشو با حسرت میخونم بعضیاشو دلتنگی سراغم‌میاد
دلتنگ اون ادما 
یه زمانی هر‌فصل قالب جدید بسازمو‌پستای بیشتر بزارم
صفحه‌اول‌گوگل‌ بودن تو‌سرچا‌اینا‌ خیلی پر‌اهمیت بود 
ولی الان تنها موضوعاتی ک اهمیت دارن خاطرات لحظات
گذشتع اس وقتی به این فکر‌میکنم یه زمانی اینجا پر از ادمایی بود
ک در‌کنارشون میخندیدمو لحظات خوشی داشتم
پاتوق دوستام بود هرچی میشد اینجارو‌می اومدن
کلی‌حرف میزدیم‌ساعت ها 
در اصل فقط خاطراتن ک در‌اخر باقی‌موندن
عشق‌محبت دوستی 
در‌اخر‌فقط اینا باقی میمونن
ن چیز دیگه ای پس سعی نکنید 
با‌خاطرات بد لحظات خوب‌رو پاک کنید
بزارید وقتی یه ادم‌به یاد میارید لبخند بزنید
یا حتی یه ادم‌شما‌رو‌به یاد میاره
میدونید امروز‌وقتی یه سری اسما‌ میدیدم
غمگین میشدم 
بخاطر کار‌هایی ک‌کردن یک خاطره‌خوبم‌نمیتونستم
ازشون بخاطر‌بیارم با اینکه‌انگار‌زمانی‌اونا برام‌خیلی‌با ارزش بودن
نزارید اینطوری باشه
پی نوشت:
هی یادمه یه زمانی حتی پروف ست کردن
کامنتای وبم‌برام مهم بود(دروغ چرا این دوتا‌هنوزم‌گاهی برام
مهم میشه)

صبح بخیر 
روزتون به گرمای افتاب 
در اخر روز‌لحظات خوبتون از تون بیشتر باشه
بتونید بگید در کل‌روز‌خوبی بود

سلام 
چی شده این وقت صبح‌پست گذاشتم
موضوع اینه ک سر‌کلاس بیکارم
بخاطر لب تابم ک‌تعمیراته هیچ‌کاری ندارم‌انجام بدم
پس گفتم حداقل یه پست بزارم
البته تایپ کردن واسم سخته
چون دستم صدمه دیده 
واقعا درد میکنه
دردش از دیروزم بیشتره
ولی خب نمیشه از وب گذشت پست نزاشت 
میدونید خبر بهتره بدم
قرارع خونه خاک گرفتمو تمیز کنم‌وبلاگ باز کنم
^~^ این وبلاگ از تابستون به طور رسمی
مجدد باز میشه
هیچ برنامه خاصی البته براش ندارم هرچی
ک حسم درروز بود انجام میدم
گاهی حرف‌میزنم
گاهی پست میزارم
گاهی طنز مینویسم البته شاید دیگه هرگز‌ننویسم 
نمدونم  بستگی داره دوباره‌ذوق نوشتم برگرده یا ن
در کل اینکه این وبلاگ باز میشه
پاری: خوابالو از خواب میپره* گفتی وبلاگ باز میشه
-هوم هوم بخواب عزیزمم* پتو کشیدن روش*
پاری: باشه.* چشماشو‌میبنده یهو چشماش باز میشه میپره بالا*
وبلاگگگگ باز میشهه
- اره بخواب‌بچه تو توی این پست نباید باشی من هنوز
مهارت استفاده از تو رو ندارم دوباره بیرون بیرونن
پاری: داری میگی وبلاگگ باز میشه بخوابمم* دویدن سمت طبقه بالا*
وبلاگگ داره باز میشه داره باز میشه
- بچه دلش خوشه فکر‌کرده کسی تو این خرابه جز
خودش هست داره عربده میکشه.متوهم شده
من فعلا برم تا بعد^^\
پی‌نوشت: مطمئن همه از خبر‌خوشحال نشدن
ولی نظرات منفیتونو بنویسید رو‌کاغذ همراه
خودتون پرت کنید تو اتیش^~^
اینجا چیزی نبینم 
تاکید میکنم خودتونم پرت کنیدااا همراه کاغذ
بای بای
دوستون دارم 
تا پست بعدی•-•\بایی

متن های نوشته شده گذشته ام
چه کلمات غریبی دارند
برایم نا آشنان 
احساسشان نمکنم
از پیام ها‌میفهمم اون‌کلمات گاه پر از 
شادی بودن گاه غم‌ولی
حس نمکنم احساس کلماتشان را
برایم‌غریبه‌ ان گویی‌گاهی
بعضی از انها‌را غریبه‌نوشته است ک 
قلمش نامفهموم است
من نمیفهمش 
نگرانم 
مگر ان فرد خود من نیستم
کجا‌جا‌مانده‌ام‌ک‌خود را‌هم‌دگر‌غریبه‌میبینم
در‌کدام‌خاطره در کدوم‌روز از 
سال‌جا‌مانده ام‌ک‌اینگونه‌ام
هر‌اسمی اشنا میبینم‌غرق‌میشوم در‌
عمق‌خاطرات 
چ ترسناک‌است این حس‌غریبی‌من‌با‌خودم
با‌نوشته هایم
چ شده‌ام‌کجایم
از اشناهای همیشگی ام‌ فراری
و از ادم های جدید به‌دور
یک دایره‌کشیده ام‌بر‌دور‌خود
برر وسطش‌نشسته ام
زانوهایم‌ را بغل‌کرده‌ام
هرکسی بخواهد نزدیک دایره‌ام‌شود
با زبان تلخی هایم‌فراری اش میدهم
زبانم‌چ تلخ شده راستی
من کمی‌کنایه زن بودم 
بی پروا کلمات را استفاده میکردم
ولی‌زبان تلخ‌به این‌حد نبودم 
زبان تلخی ک خودم هم به خود امید ندارم
دگر 
نیمه شب است سرتان را درد نیاورم برم 
پی کارم 
شبتان بی هیچ‌کابوسی

اون دختر‌توی سرش پر از صدا بود
اون هر‌روز توی تموم روز به خودش میگفت
امروز دیگه نه به‌اون فکر‌نکن
ولی هر شب دوباره بهونه میگرفت قلب اون
دوباره‌پیاماش مرور میکرد 
برای اون مینوشت اخه میدونست اون‌ نوشته هاشو دوست داره
هر شب قبل اینکه به خواب بره میگفت
امشب بار اخر‌ه هیچی تغییر‌نمکنه چون
ولی هر‌روز باز همون تکرار میشد
نمی دونست باید چقدر صبر‌کنه تا اونو از یاد ببره
روزا خیلی قوی بود توی تمام‌روز
همه متعجب بودن که‌اون هنوز‌چطور‌میخنده
زیر‌لب‌برای خودش اواز میخونه
اون دختر خیلی خسته شده
اخر همه مکالماتش با همه تهش به اون ختم میشه
اون کسی که هرگز‌نیست
قطره های اشک هر شب از‌چشماش‌سرازیر میشن
بدون اینکه بخواد
-.-.-.-.-
کلی متن نوشتم ولی به نظرم پست نکنم بهتره
بی احساسن چون از هفته پیش تا حالا کلی پست ارسال
نشده هست 
فردا جواب نظرا میدم حوصلم‌بکشه یه‌سری وبلاگ باقی میزنم
گفتم یه پست بزارم فکر‌نکنید مردم 
راستی بعد سال ها بلاخره یه اسم جدید کذاشتم رو پروفایل تلم
اختمالا اینجام‌همون‌اسم بزارم
(: میخوام‌بزارم الیزابت استراحت کنه 
بشه فقط شخصیت اول داستان بانوی افسانه ای
بیش از حد دست من‌بودنش اونو درگیر‌میکنه
از‌خودش‌بودن دور میکنه
اسم جدیدم لی لی یانگه
با هیچ هدف خاصی گذاشتم‌با‌موبایلم
حوصلش نیست عکس اپلود کنم 
شب بخیر

های
امروز داشتم دنبال متن تو نت میچرخیدم
هیچ کدوم به دلم نشست یهو برگشتم گفتم مگه
یه زمانی خودت نمینوشتی همه چی رو خب خودت بنویس
بعد اومدم بنویسم و با عرض تاسف 
کلمات از ذهنم کم رنگ شدن تو ذهنم میاد میخوام چی بگم
ولی وقتی میخوام بنویسم نمیتونم جمله بندی کنم
کنار هم بچینمشون بهشون رنگ نور بدم
خیلی وقته نتونستم داستانم بنویسم نه اینکه نخوام 
نمیشه
تومار نویسی که همه بهش میگفتن یکم کوتاه تر بنویس
ولی دست خودش نبود همیشه طولانی مینوشت
به کوچیکترین چیزا شاخ برگ میداد تبدیلش میکرد به یه نوشته طولانی
حالا توضیحات اینطوری شده فوق است خوبه جادویی.
هیچی نداره همه چی شده چند کلمه
هر وقت صدای جیغ کارکتراشو توی گوشش میشنوه ولی نمیتونه ببنتشون
چیزی که مبینم من مینویسم ولی چیزی نمبینم برای نوشتن
رویا پردازی داره سخت میشه
ادمای جدیدی که دورم بودن بیش از حد ادمایی بودن که تو واقعیت بودن
باعث شد بسوزم بدون اینکه بفهمهه بدون ردی
وقتی دیدیم که دارم میسوزم که دیر بود یکمی زیادی
من دنیای خیالیمو میخوام من با اونا زندم همه تلاشم برای اینه تو دنیای واقعی که
به قولی که به الیزابت دادم عمل کنم
ولی الان کوچیک ترین چیزا نمیتونم ببینم
دیگه حسشون نمکنم کنارخودم.
هنوز نمدونم چرا میام وب حرف میزنم از اینجا عجیبه دل نمکنم چرا واقعا
هرچی که میشه باز میام اینجا اخرش حتی اگه کسی نشناسم
بترسم با باقی با ادمای جدید اشنا بشم 
ادمایی که چیزایی جادویی نمیفهمن
بال پرواز میگیرن سنگینی براتون میشین هرجقدرم تلاش کنی
اونا تغییر نمیکنن غیر ممکن تغییر دادن کسی بدون اینکه بخواد
فقط ذره ذره میسوزی.به اخرای خودت میرسی
اخر اخر خودت
گفتم مهم نیست ولی دروغ بود دروغ گوی خیلی بدی ام هستم
حتی موقع کلمه مهم نیست اخرش بغضم شکست
به قول پروا اخه ادم نیستی ادما بلدن دروغ بگن
دیشب بعد مدت ها خوابیدم
دیگه صدایی نمیشنیدم تو گوشم دیشب وقتی
بلاخره فهمیدم اون صداها همش صدای الیزابته
که ناخواسته داشتم کم رنگش میکردم
خب خب دیگه بسه
صفحه اصلی وب شلوغ نکنم
راستی دارم رو یه قالب جدید کار میکنم اگه حوصلم بیاد
تا فردا احتمالا فردام پست بزارم

من خودمم میخواستم تو مسیر روشنی قدم بردارم
مسیری که بهم اجازه میده مراقب کسایی باشم که واسم عزیزن
بدون اینکه به راه های شیطانی متوسل بشم
ولی الان دیگه نمیتونم
اما میدازم قلبم بهم بگه چی درسته و چی غلط
دیگران هم اگه میخوان ازم تعریف کنن یا سرزنشم کنن
چون برام مهم نیست چی بدست میارم و چی از دست میدم

ووشیان(استاد تعالیم شیطانی)
✴-✴-✴-
سلام امروز میخوام از انیمه چینی براتون بنویسم که
واقعا برای خودم خیلی ارزشمنده
پس ممنون میشم نظر منفی ننویسید اصلا 
حقیقتا این دونگهوای چینی میتونم به جرعت بگم یه کار واقعا دوست داشتنی فوق العادست 
برخلاف تصوری که به کارای چینی دارید گرافیک ضعیف یا انیمت های پایین یا زبان رو اعصاب منطق غیر قابل قبول 
این دونگهوا اصلا اینطوری نیست هم منطق داستانیش قابل قبوله 
یه کار فوق العاده قوی و صدا گذارای عالی داره ک میتونم به جرعت بگم حتی شاید بعد ها آهنگ اغازین پایانی این دونگهوا توی پلی لیستتون بزارید
چون صداهاشون اصلا ازار دهنده نیست بعد یک قسمت حتی عادی میشه اگ با دید کاملا منفی نرید جلو
داستان کار کاملا قویه 
گرافیک واقعا دوست داشتنی ای  داره طراحی کارکتر هایی ک ن اونقدر حالت فانتزی دارن ن کاملا یه چهره رئالن 
من فوق العاده هم ووشیان هم لان ژان توی این دونگهوا دوست دارم 
و االبته جیانگ چنگ فوق العاده روی مخمه
کلا کارای جدید چینی خیلی داره قوی میشه تا چند سال دیگ بی شک طرفدار های بیشتری هم پیدا میکنه
دونگهوا همون انیمیشن انیمه هستش ولی نام چینیش هست (امیدوارم اطلاعاتم درست باشه=^=)
کره ای ک میدونید به مانگاهاش مانهوا میگن 
حتما اگه تونستید این دونگهوا فوق العاده ببنید منم گاهی اهنگای دونگهوا یا سریالش رو اینجا میزارم
منکه خودم چسبیدم به چینی کنده ام دیگه نمیشم
این انیمه دو فصلش در حال حاضر پخش شده فصل بعدشم 
برای سال اینده تایید شده
و مانهواهاش تا نصف ترجمه شده و همچنین ناول
سریالشم ساخته شده که 50 قسمت هست
خیلی فکر میکنن یائویی به همین دلیل میگن از این ژانر خوشمون نمیاد نمیبینن
ولی توی چین ممنوع هست چنین ژانری سر همین انیمه سریالش هیچ
ربطی به چنین موضوعاتی نداره
اگه فقط کتاب مانهواشو دنبال کنید متوجه شیپ دوست داشتنی
این داستان میشید
انیمه سریال تا حدودی با مانگاش ناولش متفاوته سر ممنوعیت چین
برگرفته از ناول هست در اصل
بعدا موزیک ویدیو موزیکای متن این دونگهوای چینی دوست داشتنی
براتون میزارم تا جایی که اطلاع دارم نویسنده اصلی ناولش
خانم هست که کار های فوق العاده دیگه ای هم نوشته
شیپ دوست داشتنی این دونگهوام لان ژان(لان وانگجی) و ووشیان (وی یینگ)
همین دیگه 
در ادامه یه سری فن آرت از همین دونگهوا دوست داشتنی گذاشتم

سلام این متن توی تلگرام نوشتم
احساس کردم اینجام بهتره بزارم تا شماهام بخونید
همینطول که میدونید من به‌رول اهمیت بالایی میدم
و خب توی زندگی‌روحیه من تاثیر زیادی داره
به نظر من رول‌یک‌سبک زندگی‌و ابراز احساسات هست
برای ادما
و روی رول بسیار حساسم
یجور داستان نویسی تفریحی میبینمش
با ادمایی ک دوسشون داری 
اگ دوس داشتید متن بخونید
بعد خوندنش
نظرتونو اگه دوس داشتید بگید 
بهم‌بگید چیا روی اعصاب شماست جز‌اینا
به دلیل طولانی بودن متن هم 
در ادامه مطلب قرارش دادم



فکر کن اخرش که چی 
اخر  زندگیت یا حتی کمتر چند سال دیگه خودت حاضری
 به این روزات حتی نگاه کنی
نوعی زندگیتو بنویس که مخاطب  داشته باشه
نه یه فیلم تکراری که حتی خودتم حاضری نباشی
 رایگان حتی نگاهش کنی
این زندگی تو هست میتونی تبدیلش کنی
 به غیر باور ترین فیلم نامه روی این زمین
میتونی تبدیل بشی به یک معجزه یک فرد جاودان
فیلمنامه زندگیت رو سیاه سفید بنویس
ن سیاه و سفید نا امیدی مرگ
سیاه و سفید
مثل کلاویه های یک پیانو ک در کنار‌هم صدای دلنشین
دارن 
نگذار روز هایت خاکستری بی روح بگذرند

بانوی افسانه ( عراجیف نویسی های سال های پیش)
♪•♪•♪•♪•♪•♪
میدانید شروع این پست اینگونه نبود
اصلش نوعی بود ک یک لحظه موقع نقطه پایانش رو گذاشتن
گفتم این رو همسرم لیا بانو ببیند سرم را بیخ تا بیخ میبرد 
تا عبرت همگان در فامیل شوم
عنوان پست هم برای شروع قبلیست ولی من تنبل تر از انم ک 
تغییری بدهم میشناسیدم ک
سخن قصدی از گذاشتن این پست ندارم 
فقط دیدم هر شب پستی گذاشته ام خوب نیست امشب وب رو خالی
بگذارم
راستی موردی درباره داستان عزیزمم احتمالا از فردا یا پس فردا اپ شوود
نکته این است ک توقع زود زود پارت نداشته باشید 
اوایلش پارت زیاد است چون چندین پارت نوشته ام ولی بعدش
خدا بزرگ است تا بنویسم
مورد مهم این است
قبل از شروع داستان 
داستان چند قسمت پیش زمینه دارد ک میگذارم
فکر نکنید سبک داستان مدل پیش زمینه هاست 
و مال عهد هجر است یا ضعیف است یا نخوانید
داستان از فصل دوم هم‌شروع میشود به دلایل
فصل اول رو بعد ها در فلش بک ها خواهید دید
چند قسمت اول داستان هم امیدوارم خسته اتان نکند
کمی مطمئن نیستم ک خوشتان می اید یا ن 
مخصوصا سبک نوشتنم ک کمی در داستان دچار مشکل شده است
اخر من و قلمم کمی مشکل خورده ایم از هر‌جهتی ن باهم ها
با اطراف دقدقه های ذهنی غیره
در هر حال امیدوارم فراری نشوید از وبم
امشب حداقل زود بخوابم دیشب ک‌اخر ن صبح خوابیده اخ
چ حس خوبی بود مدت زیادی بود طلوع افتاب اسمان زیبایش رو ندیده بودم
تا پستی دگر بدرود
شب بخیر*کشیدن پتوی گرم نرمم بر رویم *

گاهی دلتنگ روز هایی میشوم ک
وقتی در ان بودم ارزو میکردم
زودتر بروند بگذرند دگر نباشند
ولی الان دلتنگشانم به انها میگویم‌روز های خوش
نمیدانم اشکال از این روز هاست که 
بیش از حد معمولی ان
یا ان روز ها خوش‌بودن من نمیفهمیدم
به هر‌حال‌هر یک باشد 
ان روز ها دگر هرگز باز نمیگردن
هرچقدر هم من بشینم به انها نگاه کنم
اه‌ بکشم 
باز‌هم اسمشان روز‌های گذشته میمانند
ن ادم هایش برمیگردن ن لحظاتش تکرار‌میشود
و میدانید چی غمگین انگیز تر است
حتی‌اگر ادم‌‌ هایش برگردن هم 
دگر ان ادم‌ها نیستن لاقر به چشم من و‌خیلی های
دگر‌ان ادم ها نیستن انها هم خود گذشته اشان بی اید
منی دگر وجود ندارم این تلخ است ک حتی اگر همه چیز
هم باز‌گردد باز هم من نیستم 
من در همان سال ها گم‌شدم 
در شهری نامعلوم در میان عطر‌گل های سرخی‌ک عاشقشان
بودم گم گشتم برای همیشه

پ.ن: پست دیشب از روی ناراحتی بود
گاهی بد نیست ادم ها با رفتار های بچگانه همه عصبانیتشان 
را فریاد بزنند بگویند گله کنند
غر بزنند همش ن بگویند درست عین یک بچه لج کرده
حال‌ببینم یکی گفت محتوای پست دیروزت جالب نبود
امروز‌بهتر شد ؟!
باب میل هست 
تا پستی دیگر‌بدرود 
سعی میکنم پست بعدی معرفی سریال کره ای یا
انیمه ای باشد
نمیدانم شاید هم مانند گذشته پست های مصاحبه ای گذاشتم
صادقانه بگویید به نظرتان ک‌بچگانه نیست با چندین کارکتر‌
برنامه طنز‌بنویسم از نظر‌خودم‌هست سر‌همین پاری راوی هنوز 
نیاورده ام‌ولی‌خب دوسشان دارم‌چ‌کنم 
این وب با‌ان ها وب‌است
بروم دگر نصفه شب پر‌حرفی نکنم


بوی خون  همه جای جهان پیچیده
تاریکی همه چیزو در خود می بلعه
درخت زندگی آواز مرگ زیر لب میخونه
پایان نزدیکه
نوای لالایی مرگ همِرو در خواب فرو میبره
این پایانه؟
ثانیه ها به سرعت میگذره
تیک تیک ساعت 
دیگه وقتی نمونده
هزاران سوال بی پاسخ
نفرینی که هرگز در هم شکسته نشد
دست های بهم نرسیده
دخترکی غلتان در خون
نخ های سرخ سرنوشت به خون آلوده شدن
توانی برای مبارزه ندارم
توی یه جنگل سیاه بی انتها میدوم
خسته شدم جایی برای آرامش میخوام
دستای سردی منو در اغوش میکشن
همون عطر 
همراه با نوای لالای مرگ 
در آغوش اون توی تاریکی مطلق به خواب ابدی فرو میرم
جسم بی جونم 
به هزاران ستاره معلق توی سپیده دم شکل میگیره
پایان من.
در کنار اون رقم میخورده سرنوشتی تغییر ناپذیر.

(نکته چون حجم پوستر خیلی زیاده ممکنه دیر لود میشه ویدیوشو ک خیلی حجمش براتون گذاشتم)

(برای دانلود کلیک کن )

(اگه مشکلی با پوستر متحرک دارید بگید ثابتشو بزارم)


بوی خون  همه جای جهان پیچیده
تاریکی همه چیزو در خود می بلعه
درخت زندگی آواز مرگ زیر لب میخونه
پایان نزدیکه
نوای لالایی مرگ همِرو در خواب فرو میبره
این پایانه؟
ثانیه ها به سرعت میگذره
تیک تیک ساعت 
دیگه وقتی نمونده
هزاران سوال بی پاسخ
نفرینی که هرگز در هم شکسته نشد
دست های بهم نرسیده
دخترکی غلتان در خون
نخ های سرخ سرنوشت به خون آلوده شدن
توانی برای مبارزه ندارم
توی یه جنگل سیاه بی انتها میدوم
خسته شدم جایی برای آرامش میخوام
دستای سردی منو در اغوش میکشن
همون عطر 
همراه با نوای لالای مرگ 
در آغوش اون توی تاریکی مطلق به خواب ابدی فرو میرم
جسم بی جونم 
به هزاران ستاره معلق توی سپیده دم شکل میگیره
پایان من.
در کنار اون رقم میخورده سرنوشتی تغییر ناپذیر.

(نکته چون حجم پوستر خیلی زیاده ممکنه دیر لود میشه ویدیوشو ک خیلی حجمش براتون گذاشتم)

(برای دانلود کلیک کن )

(اگه مشکلی با پوستر متحرک دارید بگید ثابتشو بزارم)


سلام 
گفتم همه وب شد داستان یکم پست متنفرقه بزارم
همه ک دلشون نمیخواد داستان بی قائده بنده بخونم 
امروز یکی از اهنگای دونگهوای چینی عزیزمم استاد تعالیم شیطانی
با ترجمه میزارم
خواننده اهنگ : SING Nv Tuan SING女团
اسم اهنگ به چینی: 不羡
به انگلیسی :  No Envy
معنیشم بدون حسادته
متن اهنگم : Miao Bai Yang 苗柏杨
هم من هم لاکپشتم عاشق این اهنگیم
درسته لاکپشتم 
لاکپشتم عاشق اهنگای چینی هست بچم اینقدر ذوق میکنه
اهنگ چینی تو خونه میزارم
البته تنها فردی ک تو خونه اهنگ چینی دوس داره جز من
همین لاکپشتمه خانواده اصلا همین عقدیه نیستن
میگن علاقه ات به کره ای ژاپنی ها کم بود
چینی ام اضافه شده
البته ناگفته نماند من تمام اهنگای این دونگهوا دوس دارم
تک تکشونو براتون پست میکنم فکر نکنید به همین یکی قانع میشم
حالا از پر حرفی بگذرم بفرمایید ادامه دانلودش کنید گوشش بدید معنیشم بخونید
 امیدوارم دوستش داشته باشید

بوی خون  همه جای جهان پیچیده
تاریکی همه چیزو در خود می بلعه
درخت زندگی آواز مرگ زیر لب میخونه
پایان نزدیکه
نوای لالایی مرگ همِرو در خواب فرو میبره
این پایانه؟
ثانیه ها به سرعت میگذره
تیک تیک ساعت 
دیگه وقتی نمونده
هزاران سوال بی پاسخ
نفرینی که هرگز در هم شکسته نشد
دست های بهم نرسیده
دخترکی غلتان در خون
نخ های سرخ سرنوشت به خون آلوده شدن
توانی برای مبارزه ندارم
توی یه جنگل سیاه بی انتها میدوم
خسته شدم جایی برای آرامش میخوام
دستای سردی منو در اغوش میکشن
همون عطر 
همراه با نوای لالای مرگ 
در آغوش اون توی تاریکی مطلق به خواب ابدی فرو میرم
جسم بی جونم 
به هزاران ستاره معلق توی سپیده دم شکل میگیره
پایان من.
در کنار اون رقم میخورده سرنوشتی تغییر ناپذیر.

(نکته چون حجم پوستر خیلی زیاده ممکنه دیر لود میشه ویدیوشو ک خیلی حجمش براتون گذاشتم)

(برای دانلود کلیک کن )

(اگه مشکلی با پوستر متحرک دارید بگید ثابتشو بزارم)


بوی خون  همه جای جهان پیچیده
تاریکی همه چیزو در خود می بلعه
درخت زندگی آواز مرگ زیر لب میخونه
پایان نزدیکه
نوای لالایی مرگ همِرو در خواب فرو میبره
این پایانه؟
ثانیه ها به سرعت میگذره
تیک تیک ساعت 
دیگه وقتی نمونده
هزاران سوال بی پاسخ
نفرینی که هرگز در هم شکسته نشد
دست های بهم نرسیده
دخترکی غلتان در خون
نخ های سرخ سرنوشت به خون آلوده شدن
توانی برای مبارزه ندارم
توی یه جنگل سیاه بی انتها میدوم
خسته شدم جایی برای آرامش میخوام
دستای سردی منو در اغوش میکشن
همون عطر 
همراه با نوای لالای مرگ 
در آغوش اون توی تاریکی مطلق به خواب ابدی فرو میرم
جسم بی جونم 
به هزاران ستاره معلق توی سپیده دم شکل میگیره
پایان من.
در کنار اون رقم میخورده سرنوشتی تغییر ناپذیر.

(نکته چون حجم پوستر خیلی زیاده ممکنه دیر لود میشه ویدیوشو ک خیلی حجمش براتون گذاشتم)

(برای دانلود کلیک کن )


سلام  

فکر کنم باید در ابتدا یکم حرف بزنم ن

چرا بانوی افسانه ای 

این نام بر اساس لقب این دختری که داستانش رو مینویسم انتخاب شده 

شاید در ابتدا اصلا اون افسانه یا خاص به نظر نیاد

 ولی مطمئن باشید اون شما رو نا امید نخواهد کرد 

به دلایلی ک خودم صلاح دیدم داستان بجای فصل اول

 از فصل دوم شروع میشه ترجیح ام این است ک 

اتفاقات قبل رو در طول داستان متوجه بشید 

با اینکه کمی شاید گیج کننده بشه نشناختن کسانی ک در داستان میان

 ولی مدتی ک صبر کنید متوجه میشید اون ها ک هستند 

قرار است چ ماجرایی رو با اون ها دنبال کنیم.

اینبار یک قول مهم حداقل به خودم خواهم داد اینبار داستان رو رها نمکنم

حالا مقدمه اصلی داستان رو ک سال های پیش نوشته بودم رو براتون میزارم

و بعد چند قسمت کوتاهی از گذشته و اتفاقات مربوط آن 

و دو قسمتی ک از داستان سال پیش نوشته بودم رو میگذارم

اون هایی ک قبلا داستان رو خوانده اند خوب است برای یادآوری ان دو قسمت رو بخوانند


(نکته چون حجم پوستر خیلی زیاده ممکنه دیر لود میشه ویدیوشو ک خیلی حجمش براتون گذاشتم)

(برای دانلود کلیک کن )


بوی خون  همه جای جهان پیچیده
تاریکی همه چیزو در خود می بلعه
درخت زندگی آواز مرگ زیر لب میخونه
پایان نزدیکه
نوای لالایی مرگ همِرو در خواب فرو میبره
این پایانه؟
ثانیه ها به سرعت میگذره
تیک تیک ساعت 
دیگه وقتی نمونده
هزاران سوال بی پاسخ
نفرینی که هرگز در هم شکسته نشد
دست های بهم نرسیده
دخترکی غلتان در خون
نخ های سرخ سرنوشت به خون آلوده شدن
توانی برای مبارزه ندارم
توی یه جنگل سیاه بی انتها میدوم
خسته شدم جایی برای آرامش میخوام
دستای سردی منو در اغوش میکشن
همون عطر 
همراه با نوای لالای مرگ 
در آغوش اون توی تاریکی مطلق به خواب ابدی فرو میرم
جسم بی جونم 
به هزاران ستاره معلق توی سپیده دم شکل میگیره
پایان من.
در کنار اون رقم میخورده سرنوشتی تغییر ناپذیر.

(نکته چون حجم پوستر خیلی زیاده ممکنه دیر لود میشه ویدیوشو ک خیلی حجمش براتون گذاشتم)

(برای دانلود کلیک کن )

(اگه مشکلی با پوستر متحرک دارید بگید ثابتشو بزارم)


بوی خون  همه جای جهان پیچیده
تاریکی همه چیزو در خود می بلعه
درخت زندگی آواز مرگ زیر لب میخونه
پایان نزدیکه
نوای لالایی مرگ همِرو در خواب فرو میبره
این پایانه؟
ثانیه ها به سرعت میگذره
تیک تیک ساعت 
دیگه وقتی نمونده
هزاران سوال بی پاسخ
نفرینی که هرگز در هم شکسته نشد
دست های بهم نرسیده
دخترکی غلتان در خون
نخ های سرخ سرنوشت به خون آلوده شدن
توانی برای مبارزه ندارم
توی یه جنگل سیاه بی انتها میدوم
خسته شدم جایی برای آرامش میخوام
دستای سردی منو در اغوش میکشن
همون عطر 
همراه با نوای لالای مرگ 
در آغوش اون توی تاریکی مطلق به خواب ابدی فرو میرم
جسم بی جونم 
به هزاران ستاره معلق توی سپیده دم شکل میگیره
پایان من.
در کنار اون رقم میخورده سرنوشتی تغییر ناپذیر.

(نکته چون حجم پوستر خیلی زیاده ممکنه دیر لود میشه ویدیوشو ک خیلی حجمش براتون گذاشتم)

(برای دانلود کلیک کن )

(اگه مشکلی با پوستر متحرک دارید بگید ثابتشو بزارم)


شب یلدا ام گذشت
پاییز هم به انتهای خط خود رسید
کتاب زندگی‌ ورق زده شد
و من یک سال بزرگتر شدم
عجیب است 
امسال بیش از هر سالی دیگری
 احساس اینکه تولدم شده است ندارم
نمیدانم بخاطر فوت نکردن شمع است
یا بخاطر مردن روحم
هرسال برای پاییز متن های بلند مینوشتم
ولی امسال هیچ حسی نداشتم ن
به خش خش برگ هایش ن به 
هوای ابری اش ن به نم نم بارونش
فقط برای یک لحظه امسال پاییز حس کردم
زمانی‌ک باد سردو وقتی دستام رو از پنجره
بیرون برده بودم توی جاده چالوس
 با نوک انگشتام حس کردم نسیم خنک صورتم نوازش میکرد
فقط برای همون چند لحظه
میدونید ترسیده ام همه چی برایم
 مثل‌همین پاییز شود مثل تولدم دگر هیچ روزی برایم حس تازه به همراه نداشته باشد دگر احساس‌نکنم زمان میگذرد روز ها تکراری شود دگر نتوانم برای هیچ بنویسم.همه چی‌فقط یک برچسب تکراری رویش بخورد و من به همه چی بی تفاوت شوم
هر سال شب یلدا از ارزوهای قشنگ میگفتم از ننه سرما‌میگفتم از کرسی گرم از حس های زندگی‌بخش ولی امسال بی هیچ ارزویی بودم بی هیچ‌کلمه خوبی
نتوانستم هیچ ارزوی خوبی کنم نتوانستم بگویم این شود
شاید چون بسیار‌خسته بودم دلگیر دلشکسته 
شاید چون پشت هر لبخندم خبر های بد به گوشم میرسد
شاید چون خنده بر لب هایم میماسد 
امسال هیچ‌پستی نتوانستم بگذارم
هیچ حرفی خوبی نبود
خبری از پر‌حرفی های نبودم
فقط حضور داشتم
میدانید حتی نمیدانم برای خود چه ارزو کنم
اینقدر ک ارزو های بر باد رفته بر اورده نشده دارم ک اگر هنوز به حرف‌گذشته ام ک ارزو های براورده نشده ستاره های راهت میشوند ایمان داشته باشم ستاره ها تبدیل شدن به یک کهکشان دگر
رویاهایی ک اگر‌به خیلی هایشان همین الان هم برسم دگر‌برایشان ذوقی نخواهم داشت
عجیب بود ن روز تولدم هیچ نگفتم ن از تولدم ن از یلدا
تبریک هایتان خوشحالم کرد از بابتشان ممنونم از تک تکتان ممنونم برای ساختن لحظه ای خوش برای من لحظه ای ک پیام هایتان را میخواندم
میدانید در این ۲۴ساعتی ک گذشت از خیلی ها ک حتی فکرش را نمیکردم تبریک‌گرفتم و این خیلی خوشحالم کرد مخصوص تبریک ساعت دوازده شب پیام مخفی اصلا توقع ام نداشتم یا نوشته سحری‌ک اشاره کرده بود ک از نوشته هایم گفت یا دخترم ک‌با ذوق برایم نوشته بود عزیز دل مادر یا افرو ک با اینک فرصتی نداشت برایم نوشته بود پست رو تایم دار کرده بود تک تک ایناها خوشحالم کرد از تل بگویم ک یکی با پیامش هم خوشحالم کرد هم ناراحت چند ساعتی نگذشته بود ک دلخور هم ک ناگفته نماند یا از پیام استادم ک برگشته بود به چندین سال قبل یک پیام دلنشین نوشت خوشحال شدم از خوندنش پیام پسرم ک با جیغ جیغ ها ذوق هایشان سقف رو به لرزش در اورد با اون هدیه کوچیک دوس داشتنی اش من رو شاد کرد یا پیام بتی خواهر دوس داشتنی ام‌ یا پیام های اکیپ رگنال‌ برای تبریک‌برایم و بچه هایی ک در تل به یادم بودن دگر تک تک نام‌نمیبرم چون نگرانم فراموش کنم یکی‌رو جا بندازم 
البته بعضی هایم بودن در‌کمال تعجب حتی یلدارو تبریک‌گفتن ولی تولدم رو ن دوست یکی دو روره نبودن ها صمیمی بودن و این من رو متعجب میکرد به قول پسرم خوشبین باشیم انها نابینا شدند تصادف کردند فراموشی گرفته اند با تلفن های مخصوص کار میکنن ن متوجه پروفایلم شدن و ن میدانند تولدم است
خب ک دگر نزدیک صبح است من پر‌حرفی زیادی کرده ام بروم ساعتی بخوابم بیدار شوم روز بعدی ام رو اغاز کنم و امیدوار باشم زمستان خوش بگذرد مثل پاییز‌برای عده ای نفرت انگیز نشود 
همه خودش و برفش را باهم لعنت کنند بگویند فقط از زندگیمان دور شو 

#عراجیف_نویسی_هام_بانوی_افسانه_ای

پ.ن:این هفته دو قسمتی به احتمال زیاد داستان بگذارم
چون هفته دگر لب تاب رو برای تعمیر‌ میدهم
و مورد دگر هرچه پست هایتان رو این چند روز‌نخوادم صبر کنید
ک امروز‌فردا خواهم خواند بابت تاخیر‌عذر‌میخوام
یلدای تمام شده هم انشالا به شادی گذشته باشد

اینجا
فرقی نمیکنه حصار باشه
یا زندان
تنها چیزی که نسیب من میشه عذابه!
اینکه دوتایی عذاب بکشیم  
اصلا چیز جالبی نمیشه

جانگ مان وول هتل د لونا
خب نوبتی باشه نوبت نوشتن متن از سریالی ک 
واقعا دوستش داشتم البته دیدنش خیلی طول کشید برام
چون در دوره ای دیدم که دچار نفرین پایان نرسوندن سریالا شده بود
هیچ سریالی و انیمه ای نمیتونستم تموم کنم نصفه رها میشدن
از تموم شدن میترسم شاید بعدا حسم اون روز هایم رو براتون پست کردم
البته هنوزم این نفرین روم باقی مونده کلی سریال منو صدا میزنن
تا به پایان برسونمشون
از این ها بگذریم برگردیم سراغ این سریال دوست داشتنی
که با بازی ایو فوق العاده شده بود
هتل ماه دوست داشتنی من
ک ای یو مثل ملکه اون هتل میدرخشید
شخصیت ای یو توی این سریال میتونم بگم فوق العاده دوس داشتم
نوع بازیش رفتار به شدت منو یاد کارکتر خودم میداخت 
و این موضوع برام دوس داشتنی بود
غمی ک داشت سال ها انتظارش 
هزار سال تنهایی
خب خب برید ادامه تا درباره این سریال دوست داشتنی
بیشتر حرف بزنم
*هشدار ممکنه ناخواسته اسپویل کنم:|*


تو یه رویای سیاه برای منی
تو یه خواب شیرین برای منی
تمام وجود تو از تاریکی با این وجود
تو درخشش قلب منی

مربوط به داستان
═════ ೋღღೋ ═════
سلام این پست خیلی دیرتر از زمانی که قرار بود
گذاشته بشه داره نوشته میشه همشم دلایلش
بی حوصلگی من نویسنده اس
الانم حوصله ندارم ولی خوب نیست از این دیرتر
بشه

سلام خوبید چطوری
منکه خوب نیستم یه پست طولانی 
معرفی سریال نوشته بودم که به لطف میهن بلاگ پرید
پست الانم درخواستیه اگ قول نداده بودم میزارم اینقدر 
سر پریدن پسته ناراحتم که
عمرا میزاشتمش
فصل اول این دونگهوا دوتا اندینگ داره اندینگ دومش
که تو چند پست قبلی ترجمه اهنگشو گذاشته بودم
الانم اندینگ اول و اپنینگ فصل اول سریال براتون میزارم
تو یه پست دیگه بعدا براتون ترجمه اندینگ اپنینگ فصل دومم میزارم
پاری: اول نباید بگی اپنینگ بعد اندینگ
_پاری گیر نده اصلا حوصله ندارم
پاری: تچ توهم ک امروز کارد بهت بزنن خونت در نمیاد
_اره پس برو
خب برید ادامه تا اهنگای فوق العاده این انیمه دانلود کنید
امیدوارم خوشتون بیاد

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

زنان ایرانی کافه رستوران بقچه_شیراز عمومی coleqdpu daily آموزش تخصصی هواساز خانگی فرکتال سیب جی تی آی فاز